زمانی بود...
وقتی می پرسیدند...
چه آرزویی داری...؟؟؟
هزاران آرزوی رنگارنگ را کنار هم می چیدم...
اما امروز...
وقتی به آرزوهایم فکر می کنم...
نمی دانم بخندم... یا گریه کنم...
آخر همه آرزوهای من... با پدرم بودند که معنا داشتند...
دیگر آرزوهایم رنگشان را باخته اند...
چیزی را کم دارند...
وقتی آرزوهایم را... منهای پدرم می بینم...
قلبم می ایستد...
دیگر نمی زند...
زندگی بی معنا می شود...
حالا فقط یک آرزو دارم...
آرزو دارم... زمان مردنم... پدرم... بیاید... بالای سرم...
من تمام آن آرزوهای رنگارنگ را... با پدرم... دفن کردم...
پدرجان... بی تو آرزوهایم بی رنگند...
پدر جان...
تمام آرزوهایی که داشتم... فدای تمام آرزوهایی که در سینه ات بردی..
ای کاش میشد...
من هم... مثل علاءالدین...
چراغ جادویی داشتم...
یا مثل آن پسر نجار...
انگشتر سحرآمیزی...
آنگاه... تنها یک آرزو داشتم...
و آنهم...
داشتن همیشگی پدرم بود...
پدرجان... بی تو روزگارم درهم است...
نوشته شده توسط زهرا در سه شنبه 92/7/23 ساعت 9:41 عصر موضوع | لینک ثابت
آخرین نوشته ها
به نام خدا
بهارم بی تو سرد است پدر
دلم میخواد پرستارم تو باشی پدر
چهاردهم آذردومین سالگرد ویران شدن زندگیم پدر
محرم بی پدری رسید
675 روز بـــــــی پـــــــدری گــــــذشـــــــــت...
پـــــــــــــــــــــــــــــــدر
فقط پدرم را می خواهم...
وقتی پدر نداری
تمام آرزوهای من...
من هم... روزگاری... پدر داشتم...
277 روز بابا جونم دلتنگتم
خدایا:
درد غم بی پدری
[عناوین آرشیوشده]
درباره وبلاگ
زهرا
برای ظهور آقا امام زمان (عج) و شادی روح پدرم صلوات
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ...?
کاش بـودی پدرتـا دلـم تنهــا نبـود
تـا اسیــر غصــه فــردا نبــود
کاش بــودی پدرتا بـرای قلـب مـن
زنــدگی این گونه بی معنا نبـود
کاش بـودی پدرتا لبـان سـرد مــن
قصـه گـوی غصـه غـم هـا نبـود
کاش بـودی پدرتا نگـاه خستــه ام
بی خبـر از مــوج و از دریـا نبـود
کاش بـودی پدرتـا زمستـان دلــم
این چنین پرسوز و پرسرما نبود
کاش بـودی پدرتـا فقـط باور کنی
بعد تــو ایــن زنــدگی زیبـا نبـود
فهرست اصلی
دوستان
نوشته های پیشین
سایر امکانات
POWERED BY
language="java" src="